♥لاله های خونین♥ | صفحه اصلي تماس با ما عناوين مطالب ورود | ||
|
دوباره روزای سیاه شرمندگی رسیده توی خونه سینه خالی از عکس یک شهیده دیگه نگاهامون به زمین کرده عادت تو آسمون دل نمیاد دیگه عطر شهادت تو روزگاری که مرده دیگه حتی خجالت ار این سیاهی به خدا ٬ شهدا شرمنده ایم خالی شده جای شما ٬ شهدا شرمنده ایم ما اونایی هستیم که گفتیم رزمنده ایم همیشه علی ٬ مظلومت چو دیدیم تیشه زدیم به ریشه حسرتمون امروز آسمون بهشته حسرت اون راه بی نشون بهشته حسرت گلای لاله گون بهشته دلی که تنگه میخونه ٬ شهدا شرمنده ایم حضرت زهرا (س) میدونه ٬ شهدا شرمنده ایم شهدا شرمنده ایم شهدا شرمنده ایم شهدا شرمنده ایم ................
[ سه شنبه 16 مهر 1392 ] [ 20:31 ] [ امیر حسین زاهدی ]
♣راه شهدا زیباست♣ [ سه شنبه 16 مهر 1392 ] [ 19:55 ] [ ♦امید رضا زارعی ]
حقیقت این است که هرچه بگوییم خسته شده ایم و بریده ایم. اسلام دست از سر ما بر نمی دارد. ماباید بمانیم و کاری را که می خواهیم. انجام بدهیم. همیشه باید مشغول یک کلمه باشیم.و آن (( عشق)) است. اگر عاشقانه با کار پیش بیایی به طور قطع بریدن و عمل زدگی و خستگی برایت مفهومی پیدا نمی کند... [ سه شنبه 16 مهر 1392 ] [ 18:32 ] [ ♦امید رضا زارعی ]
شهدا دعا داشتند ادعا نداشتند نیایـش داشتند نمایش نداشتند حیا داشتند ریا نداشتند رسم داشتند اسم نداشتند [ دو شنبه 15 مهر 1392 ] [ 21:23 ] [ امیر حسین زاهدی ]
همیشه یه بطری آب همراش بود اما هیچ وقت ندیدم توی شلمچه در حین کار آب بخوره رفتیم برای تفحص شهدا یه خاکریز بود که جلوش سیم خاردار کشیده بودند دو شهید رو دیدم که به سیم خاردار جوش خورده بودند پشت سر آنها هم چهارده شهید دیگر افتاده بود مجید بعضی از آنها را به اسم می شناخت مخصوصا آنهایی که روی سیم خاردار خوابیده بودند جمجمۀ شهدا هم با کمی فاصله روی زمین افتاده بود مجید بطری آب را برداشت روی دندان های جمجمه می ریخت و گریه می کرد می گفت: بچه ها! ببخشید اون شب بهتون آب ندادم به خدا آب نداشتم تازه! زحمی بودین و آب براتون ضرر داشت!... مجید روضه خوان شده بود و ... تازه اون موقع بهمون گفت که چرا آب نمی خوره میگفت هر وقت میخام اب بخورم یاد صحنه ی تشنگی اینا می افتم دیگه نمی تونم آب بخورم
[ دو شنبه 15 مهر 1392 ] [ 21:7 ] [ ♦امید رضا زارعی ]
![]() بدنش پر ترکش شده بود. می خواستن بهش روحیه بدن، نمی دونستن چی کار کنن یا چی بگن... با خودشون گفتن موضوع بحث را عوض کنیم خوبه. یکی از بچه ها گفت «شنیدم رشته ریاضی خونده بودی!؟» یکی دیگه گفت «تصمیم داری رشته تحصیلی ات رو ادامه بدی؟» لبخندی زد . گفت «نه ! دیگه باید برم مهندسی معدن! آهن از بدنم استخراج کنم!» [ دو شنبه 15 مهر 1392 ] [ 18:2 ] [ ♦امید رضا زارعی ]
ثواب هیزم و گناه آتش...!!!
پی نوشت:
حالا غفلتی کن تا دنیا و آخرتت بشود حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ [ دو شنبه 15 مهر 1392 ] [ 18:0 ] [ ♦امید رضا زارعی ]
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند،امّا حقیقت آن است که زمان،ما را با خود برده است و شهدا مانده اند...
[ دو شنبه 15 مهر 1392 ] [ 17:55 ] [ ♦امید رضا زارعی ]
بسم رب شهداء و صدیقین میخواهم از شهدا بنویسم اما نمی دانم از کجا شروع کنم هر گاه وصیت نامه شهدا را می خوانم میبینم که همه آنها موضوع وصیت نامه شان یکی بوده است.....
ادامه مطلب [ دو شنبه 15 مهر 1392 ] [ 15:36 ] [ امیر حسین زاهدی ]
گفتم کلید قفل شهادت شکسته است! یا اندر این زمانه، در باغ بسته است؟ خندید و گفت: ساده نباش ای قفس پرست! در بسته نیست پال و پر ما شکسته است! این دوره فقط نه عصر انسان سازی است عصر اتم و سرعت و آسان سازیست تا وقت کسی صرف تماشا نشود قبر شهدا دچار «یکسانسازی» است روی شانه ی غیرت یاد جبهه ها مانده ست مرگمان اگر دیدید پرچمی رها مانده ست رفته اند اما نه! کوله بارشان باقیست بر زمین نمی ماند، شانه های ما مانده ست [ دو شنبه 15 مهر 1392 ] [ 15:31 ] [ امیر حسین زاهدی ]
شهدای گمنام
ای کاش می شد تا تو را در مامن گمنامیت رها کنیم و بگذریم که تو اینچنین میخواستی .اما ای عزیز اجر تو در کتمان کردن است و اجر ما در افشا کردن تا تاریخ در افق وجود تو قله های بلند تکامل انسانی را ببیند .
[ شنبه 13 مهر 1392 ] [ 14:25 ] [ ♦امید رضا زارعی ]
دوباره روزای سیاهِ، بیچارگی رسیده
توی خونه ی سینه خالی ، از عکس یک شهیدِه
دیگه نگاهامون ، به زمین کرده عادت
توی آسمونِ دل ، نمیاد عطر شهادت
از این سیاهی به خدا ، شهدا شرمنده ایم
خالی شده جای شما ، شهدا شرمنده ایم
ما اونایی هستیم که گفتیم، رزمنده ایم همیشه
ولی یه روز اومد که دیدیم، تیشه زدیم به ریشه
حسرتمون امروز ، آسمونِِ بهشته
حسرت گلای ، لاله گونِ بهشته
دلی که تنگه می خونه ، شهدا شرمنده ایم
حضرت زهرا (س) می دونه ، شهدا شرمنده ایم [ شنبه 13 مهر 1392 ] [ 14:25 ] [ ♦امید رضا زارعی ]
![]()
شهــادت غیــرت است. دین، شهادت را به دنیا آورد، تا بی غیرتی فرصت نیاورد که جهان را، پر بلا کند! دین، محمد صلی الله علیه و آله است؛ و شهادت، حسین علیه السلام. [ جمعه 12 مهر 1392 ] [ 23:28 ] [ ♦امید رضا زارعی ]
مولای من مرا بیاد بیاور؛ آن لحظهای که در شب تاریک در فاو، شلمچه، جزیره مجنون و... با آنانی که می شناختیشان، یکصدا تو را فریاد می زدیم.من همان فرد کوچک و ناچیزی بودم که با لحن ساده خود یابن الحسن میگفتم و سرود العجل سر میدادم..
|
|